کاکا و همسرش در حالی که چراغ شیرهکشی را وسط اتاق روشن کرده بودند، کنار یکدیگر لم داده و مشغول کشیدن شیره بودند. یک مرد کوتاهقد که خود را راننده تاکسی معرفی میکرد به انتظار نوبت در گوشه اتاق چرت میزد. آب از گوشه دهان او سرازیر بود.
ادامه خواندن فقط کسانی به این شیرهکشخانه راه مییابند که «اسم شب» را بدانند!